نسيم

هر طلبه یک وبلاگ نویس موفق
  • خانه 
  • هرهفته ترک یک گناه هر هفته ترک یک گناه 
  • تماس  
  • ورود 

قسمت۱۷ رمان(عشق که در نمیزند)

27 دی 1395 توسط نسيم

#قسمت_هفدهم 

#رمان_عشق_که_در_نمیزند 
نگاهش کردم و‌گفتم یعنی من… حرفمو شکست و گفت مگه میشه ملکه واسه شما یادم بره.!

یه لباس و یه روسری خیلی خشکل آورده بود.همه رفته بودن و میتونستیم راحت باشیم. گفتم: دلم خیلی واسه این آرامش تنگ‌شده بود ممنون که هستی????

….

 روز بیستم رسید و نه من و نه امیرطاها هیچ کدوم نتونستیم مانع رفتنش بشیم.هرچی گفتم بمون گفت نمیشه.و بازم من موندم و بی قراری های امیر طاها و دلتنگی های مدام.شب قبل دیدنش خوابی دیدم دیگه نمیتونم ببینمش.یعنی علی شهید میشد؟ صبح دلم شور میزد صبح که بلند شدم به علی گفتم خوابم رو گفت عزیزم به دلت بد راه نده تو اولین مرخصی برمیگردم.مواظب خودت باش.

…..

سه ماهی گذشته بود.صبح ها حالت تهوع داشتم هرچی هم مریم‌جون مادر علی میگفت برو دکتر نرفتم.بالاخره به اجبار رفتم دکتر و گفت: باید آزمایش بدی! 

- ازمایش چی دکتر ؟

- معلومه بارداری!؟

- چی !!بارداری… یکم فکرکردمو….وای نه خدایا من با دوتا بچه چجور????????????

….

جواب آزمایش مثبت بود اینبار ذوق نکردم و برعکسش کلی گریه کردم.هنوز امیرطاها دوسالشم نبود علی ام که پیشم نبود تو این وضعیت بچه رو باید کجای دلم میزاشتم.نمی خواستم نا شکری کنم هدیه خدا بود شکرش.

…… 

علی بعد شنیدن خبر برعکس من خیلی خوشحال شد و قول داد  برگرده ایران و زمان بدنیا اومدنش پیشم باشه. این بهم امید میداد.
#ادامه_دارد… 

#چیزی_نمونده

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: احكام لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

نسيم

اين وبلاگ براي اطلاع رساني ايجاد شده است.
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اخبار
  • حديث
  • احكام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس