نسيم

هر طلبه یک وبلاگ نویس موفق
  • خانه 
  • هرهفته ترک یک گناه هر هفته ترک یک گناه 
  • تماس  
  • ورود 
21 دی 1395 توسط نسيم

????هـرگز آدمـهـارو مـسـخـره نـکـنـیم …!!
برنامه #هفته_چهارم 

 نظر دهید »
21 دی 1395 توسط نسيم

#قسمت_پنجم

#رمان_عشق_که_در_نمیزند 
سرم و از خجالت پایین انداختم .بلند شدم چادرمو مرتب کردم و رفتم سمت در و اون متعجب نگاهم میکرد. به دم در که رسیدم سرمو برگردونم و گفتم:

-من ایرادی نمیبینم تا ببینم نظر بزرگترا چیه؟!

یه لبخندی زد و گفت مبارکه….

…………….

همه چی زودتر از اونی که فکر میکردم گذشت.

خواستم در ماشین و باز کنم که پیش قدم شد و در رو واسم باز کرد یه تشکر کردم و سوار شدیم. هنوز احساس غریبی و خجالت میکردم. دستشو گذاشت رو دستم و گفت:

ملکه دستور میدن کجا بریم؟!

خندم گرفته بود از ملکه گفتنش

-هرجا شما بگید 

بهتر نیس بریم نشونه ما شدنمون و بگیریم؟!

-موافقم

…………….

این عالیه ملکه اگه پسندید حساب کنیم؟!

- خوشم اومده نظر شما چیه؟!

شما نه و تو ؟! اگه بخوای اینجور صحبت کنی منم بهت میگم خانم محمدی خوبه؟! 

-وای نهههه همیشه بدم میومد بهم بگن خانم محمدی همیشه دوست داشتم اسممو صدا کنن؟! چون عاشق اسمم بودم.

باش پس سر به سرم نزار تا منم اذیتت نکنم

رو دستات میاد به نظر من عالیه

-باش پس همینو بگیر

چشم ملکه من….????

……………

تقریبا یه ۲ ماهی از نامزدیمون میگذشت و خونمونم کم‌کم اماده بود فقط مونده بود چیدن وسایلش که قرار شد نازی کارشو تموم کنه. امسال بهترین سال تحویل رو‌کنار علی و خانواده هامون گذروندم تو این مدت واقعا خوب شناخته بودمش و به این انتخاب خودم افتخار میکردم. 

#ادامه_داره_..

 نظر دهید »
21 دی 1395 توسط نسيم

#قسمت_چهارم

#رمان_عشق_که_در_نمیزند 
نرجس نرجس بدو بیا ببینم. 

- بله مامان

۲روز گذشته و من هرچی میگمت بازم میگی می خوام فکر کنم خب مردم الاف من و تو که نیستن دختر….

سرمو پایین انداختم و گفتم 

-بگو واس بار دوم بیان من بازم باهاش حرف دارم

تنها جوابم این بود و رفتم.

…………..

بعد سلام رو‌مبل نشستم .سرم پایین بود که مامان گفت مگه نمی خواستی صحبت کنی؟!

- چی؟! بله!؟ آره 

بلند شدم و علی ام پشت سرم بلند شد. باید فکر و خیال یه دختر ۱۵ ساله رو کنار میزاشتم من الان ۲۱ سالم بود دیگه باید عاقلانه فکر میکردم و‌خوب علی رو میشناختم بعد جوابمو میدادم بهش.

خب خانم محمدی بهتره اینبار شما صحبت کنید من سراپا گوشم.

- راستش من به حرفای شما خیلی فکر کردم و تفاهم های زیادی رو بین خودمو و شما پیدا کردم.

-خب ، میشه منم چنتا سوال بپرسم؟

بله بفرمایید

-شما به دین و اعتقاد چقدر پایبندید ما تحقیق هامونو کردیم ولی واس من چادری بودن همسر آیندم خیلی مهمه.

- من چادری هستم و نماز و روزه هامم سرجاشه. 

- خیلی خوب نظر آخرتون چیه؟!
#ادامه_داره_..

 نظر دهید »
21 دی 1395 توسط نسيم

 نظر دهید »
21 دی 1395 توسط نسيم

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 24
  • 25
  • 26
  • ...
  • 27
  • ...
  • 28
  • 29
  • 30
  • ...
  • 31
  • ...
  • 32
  • 33
  • 34
  • ...
  • 98
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

نسيم

اين وبلاگ براي اطلاع رساني ايجاد شده است.
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اخبار
  • حديث
  • احكام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس