نسيم

هر طلبه یک وبلاگ نویس موفق
  • خانه 
  • هرهفته ترک یک گناه هر هفته ترک یک گناه 
  • تماس  
  • ورود 

قسمت دهم رمان ،عشق که در نمیزند

25 دی 1395 توسط نسيم

#قسمت_دهم

#رمان_عشق_که_در_نمیزند 
بغض گلمو گرفته بود 

-بسه علی میدونی داری چی میگی؟! من عاشق تو و زندگیمم و حاضر نیستم از دستش بدم.و مطمئنم تو خوب میشی!!

اشک ها صورتمو خیس کردن علی اشکامو پاک کرد و گفت:

باشه گریه نکن، میدونی این اشکات منو نابود میکنن پس لطفا…..

………………..

یه ماه گذشت و بلیط قطار هم اماده شده بود قرار بود با مامان بابای علی و علی بریم مشهد. ساک و جمع کرده بودم علی ام خوشحال به نظر میرسید از اون شب به بعد زندگیمون دوباره جون گرفت و صدای خنده و شیطنت هامون گوش حسودارو کر میکرد….

- علی 

جون علی!

-  حال من با بودنت خوبه ????

حال منم با بودن پیش ملکه خوبه????

…………..

رو به روی حرم نشسته بودم و فقط اشک میریختم کاش میشد اقا امام رضا علی رو شفا بده با گریه اقا رو التماس میکردم. دستی رو شونم خورد سرمو بالا اوردم.خادم میانسالی بود گفت : چیزی شده دخترم؟!

- از اقا شفا می خوام ‌شفای همسرم????

- آقارو به پهلوی شکشته مادرش یا جوادش قسم بدی اگه مصلحت باشه بی شک رد نمیکنه. اینو گفت و رفت!!!

سرمو رو مهر گذاشتمو گفتم :

اقا جون به پهلوی شکسته مادرت زهرا (س) علی رو شفا بده.اینقدر گریه کرده بودم خوابم برده بود. 

یه خانم قد خمیده اومد پیشم یه کاغذ بهم داد  و گفت : بگیر دخترم  و بدون خدا خیلی دوستت داره!!!

گفتم شما؟! گفت: مادر همونی که به جان مادرش قسمش دادی و رفت… هرچی صداش کردم بر نگشت.برگه رو باز کردم دیدم توش نوشته به نام خالق هستی

 (((  شفای مریض )))

دخترم نرجس پاشو عزیزم..‌.

از خواب پریدم تو دستمو نگاه کردم چیزی نبود و چندبار اینور و اونور و دید زدم و داد زدم بی بی جان کجایی؟!

مادر علی متعجب نگاهم میکرد‌. مادر رو بغل کردمو اشک میریختم.بعد تعریف کردن قضیه رو

 سریع با مادر رفتیم طرف علی…

تو صحن رو به روی حرم رو ویلچرش نشسته بود و اشک میریخت با دیدن ما اشکاشو پاک کرد و گفت:

ااا اومدید بریم پس

متعجب پرسیدم

- علی تو نمیتونی راه بری؟ ????
#صبور_باشید_ادامه_دارد

 نظر دهید »

قسمت نهم رمان(عشق که در نمیزند)

25 دی 1395 توسط نسيم

#قسمت_نهم

#رمان_عشق_که_در_نمیزند 
شکی نداشتم که پاهای علی خوب میشه چون خدا بیشتر از اونی که فکرشو کنم هوای منو و عشقمو داره.

………………

علی علی ببین هستیا داره صحبت میکنه ببینش؟!

-ای جونم عزیزم ماشاالله

چرخ ویلچرش و چرخوند و رفت تو‌اتاق.نمیدونم چش شده بود تو این یک‌ماهی که مرخص شده بود با دیدن خنده و شیرین بازیا هستیا ذوق نمیکرد..!!

تق تق تق

-اجازه هست اقا؟!

بفرما ملکه خانم

الهی فدای اون ملکه گفتنت شم

- علی….

جونم

- چیشده ؟! ‌چرا با دیدن هستیا ذوق نمیکنی؟

- چیزی نیس خانومم یکم ناخوش احوال بودم اومدم استراحت کنم.

- اهان منم که گوشای بلند مخملی دارم؟ اره؟

خندید و گفت:

نمی دونم شاید

ااا لوس????

هههه ای جونم قیافشو ببین چقدر حرص میخوره؟!

- اگه تو منو با کارات حرص ندادی ؟! حالا ببین کی گفتم؟!

خندید و گفت:

خانم خانما بگذریم از اینا مگه شما قصد جمکران نکره بودید؟!

- اره ولی….!

ولی چی ؟

- آدم که از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشه.دیگه عمرا بزارم با ماشین جای بریم…

- ای بابا حالا مگه چیشده قیافشو حالا که متاسفانه زنده موندم و باید شمارو تحمل کنم????

- علیییی واقعا که اصلا منو باش دارم با کی حرف میزنم.! اههه

به نشونه قهر رومو برگردونمو رفتم سمت در که گفت:

خب حالا ملکه خانم قهر نکن حوصله ناز کشیدن ندارم!!

پرو پرو گفتم

- وظیفته بکشی????

دستی دور کمرم گرد شد و گفت : 

معلومه ناز شما کشیدن داره بیا بشین میبینی نمیتونم دنبالت بزارم….

رومو برگردونم با حرفش اشک تو چشمام جمع شد.نکنه علی واس عشق من به بچه با دیدن هستیا ناراحت میشه؟! وای خدای من…..

-علی

جونم

 - جون نرجس بگو چرا با دیدن هستیا بهم میریزی؟!

نرجسی خواهشا تموم کن بحثشو من چیزیم نیس.

- باش پس دیگه جون منم واست مهم نیس؟!

بس کن نرجس خوب میدونی چقدر واسم مهمی و جونت واسم عزیزه پس لطفا تمومش کن….

????????????????

سرمو پایین انداختم و رفتم پایین.

…….‌‌‌‌……..

چند روزی میشد جز سلام حرف دیگه ای باهاش نمیزدم با اینکه از درون داغون میشدم ولی مجبور بودم. بدون جشن عروسی و لباس عروس رفته بودم سر خونه زندگیم.علی قول داده بود اگه پاهاش خوب بشه جشن عروسی بگیریم. تو مدتی که علی تو کما بود دانشگاهمو ول کرده بودم.یه ترم بیشتر نمونده بود.ثبت نام کرده بودم تا تو خونه تنها نباشم .علی ام صبح ها باباش میمومد و میبردتش شرکتش اونجا کار حسابداری میکرد.

……………

ظرف غذارو برداشتم ببرم بشورم که دستمو کشید و گفت:

ملکه بشین کارت دارم!!

فدای ملکه گفتنت چقدر تو این مدت دلم تنگ شده بود قهر بودیم.

- منتظرما

نرجسی من بهتر از هرکسی میدونم تو چقدر عاشق بچه ای،میدونم مثل همه دخترا دوست داشتی لباس عروس بپوشی و جشن بگیری ولی با اون اتفاق و وضع الان من ؛ بی حاشیه میگم تو میتونی دوباره ازدواج کنی خانومی خوشبخت بشی ، بچه بیاری و…
#ادامه_داره_…

 نظر دهید »
25 دی 1395 توسط نسيم

​‍ 

  ✨ #حـــدیـــث_دوم_مسخره✨
????«الإمامُ الباقرُ عليه السلام ـ في قولِهِ تعالى :«و إذا لَقُوا الذينَ آمَنُوا···» ـ : إنّهُم كُهّانُهُم قالوا إنّا مَعَكُم أي عَلى دِينِكُم «إِنّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤونَ» أي نَستَهزِئُ بِأصحابِ محمّدٍ صلى الله عليه و آله و نَسخَرُ بهِم في قَولِنا: آمَنّا»!
????امام باقر عليه السلام:
????درباره آيه «و چون با مؤمنان رو برو شوند . . .» ـ فرمود : كاهنان آنها وقتے با مؤمنان روبرو مے شدند، مے گفتند : ما با شما هستيم؛ يعنى، دين شما را داريم . «ما مسخره كننده ايم و بس» يعنے، ما با گفتن جمله «ايمان آورديم» اصحاب محمّد صلى الله عليه و آله را مسخره میکنیم 

 نظر دهید »
25 دی 1395 توسط نسيم

‌
حسین مـــن …????
می نشینم، در خیالم با تو خلوت می کنم

باز هم دل را به پابوسیت، دعوت می کنم
صبحم بنام تو …

از دور ســـلام …
????السّلام عَلیَ الحُسَین .

جانِ ناقابلم فدای روی ماهِ حُسین . . . 
????وعَلی عَلِِیِ ابن الحُسَین .

که از کربلا تا شام مو سپید گشت در غمِ حُسین ‌ . . . 
????وعَلی اوْلادِ الحُسَین

که یک به یک جان دادن در آغوشِ حُسین . . . 
????و عَلی اَصحابِ الحُسَین .

که ای کاش نام ما هم بود جزو نام یارانِ حُسین . . .

????

 نظر دهید »
25 دی 1395 توسط نسيم

✨ مهدے جان
✨یک دانه نه صد دانه ی تسبیح دعایت

✨هر روز فرج زمزمه کردیم برایت

✨شرمنده ی چشمان پر از اشک تو هستیم

✨جان همه ی عالم و آدم به فدایت

الّلهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلیِّڪَ الفَرج

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 17
  • 18
  • 19
  • ...
  • 20
  • ...
  • 21
  • 22
  • 23
  • ...
  • 24
  • ...
  • 25
  • 26
  • 27
  • ...
  • 98
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

نسيم

اين وبلاگ براي اطلاع رساني ايجاد شده است.
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اخبار
  • حديث
  • احكام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس