نسيم

هر طلبه یک وبلاگ نویس موفق
  • خانه 
  • هرهفته ترک یک گناه هر هفته ترک یک گناه 
  • تماس  
  • ورود 

قسمت۱۳،رمان(عشق که در نمیزند)

26 دی 1395 توسط نسيم

#قسمت_سیزدهم 

#رمان_عشق_که_در_نمیزند 
مثبته!!!

- چی مثبته خانم حالتون خوبه؟!

جواب آزمایشتون مثبته خانوم تبریک

میگم!!

-چی باورم نمیشد؟!! یعنی من دارم مادر میشم وای خدای من؟! الهی شکر خدایا ممنونم بابت هدیه ات. خواستم زنگ بزنم علی که…. گفتم:

بزار امشب سورپرایزشون میکنم.جواب ازمایش و گرفتم و رفتم خونه.کل خونه رو مرتب کردم و کیک و شام و…

اوه کلی چیز میز درست کردم و واس امشب مامان و بابا و نازی و مامان علی اینارو‌هم دعوت کردم.خداروشکر شب یلدا بود و یه بهونه داشتم واس دعوت کردنشون.

بفرمایید بفرمایید خوش اومدید. 

سلام عشق خاله .هستیا دیگه تقریبا یک سال و‌نیمش بود و علاقه زیادی به علی داشت تا اومد تو پرید بغل علیو با زبون خودش یه چیزایی بهش میگفت.همه اومده بودن و همه چی اماده بود .یه ربع بعد شام و میوه ها که تموم شد.رو به همه بلند گفتم:

یه سورپرایز دارم واستون!؟

علی متعجب گفت: چی؟؟؟

صبر کنید میفهمید. رفتم از تو یخچال کیکی رو که سفارش داده بودم با جعبش که بسته بود برداشتم و گذاشتم  روبه روی علی و گفتم: عزیزم میشه بازش کنی؟!؟

علی کنجاو سریع در جعبه رو باز کرد و ….

گیچ و منگ به کیک زل زده بود که نازی گفت:

آقا علی چی نوشته رو کیک مگه؟!

علی لبخندی زد و کیک رو از جعبه بیرون اورد و با صدای بلند گفت :

نوشته بابا شدنت مبارک عشقم????????????

با حرف علی همه بعد چند لحظه سکوت هورا کشیدن و یکی یکی بهم تبریک گفتن. مریم جون مامان علی بغلم کرد و گفت: مبارکت باشه دخترم خیلی خوشحالمون کردی????????

- ممنونم مادرجون

اون شبم از شب های خاص زندگیم ‌بود و خیلی خوش گذشت. 

با مخالفت های شدید خانواده و علی بازم من تا اخر اون سال تحصیلی رو که ۵ ماهه میشدم سر کار رفتم و خداروشکر مشکلی واسمون پیش نیومد. سیسمونی های ضروری رو مامان خریده بود واسم.فقط لباساش مونده بود که قرار بود بعد فهمیدن جنسیتش واسم بگیره.
خانم لطفا بخوابید رو تخت

اروم و با احتیاط رو تخت خوابیدم.دکتر از تو دستگاه سونو دست و پاهاشو نشونمون میداد و من و علی کلی ذوق میکردیم.اخر سر علی دلش طاقت نیاورد و گفت:

- دکتر پس جنسیتش چیه؟!

- مگه فرقی ام میکنه!؟

 - نه هردو هدیه خدا هستن ولی ما دوست داریم بدونیم.

دکتر بعد یه برسی گفت:

شما خیلی خوشبختین 

علی گفت : چرا؟!

- چون بچتون پسره دقیقا همون چیزی که سالهاس من و همسرم منتظرشیم.

علی نگاهی بهم کرد و یه چشمک زد بعد رو به دکتر گفت:

ان شاا… خدا نصیب شماام میکنه. وضیعتش خوبه؟!

- اره شکر خدا حالش خوبه.

علی دستمو بگیر که با این شکمم الان با کله میخورم زمین و من و پسرم باهم شهید میشیم????????

- ااا زبونت گاز بگیر خدانکنه.

علی دستمو گرفت و از پله آتلیه بالا رفتیم.تصمیم داشتم تو این ماهای اخر یه عکس یاد بودی از دوران حاملگیم بگیرم. یه لباس سر همی پسرونه ام برداشتم که تو عکس معلوم بشه نینیمون گل پسره ????

- خب خانوم یکم اینطرف تر اهان حالا خوبه.اماده ۱ ، ۲ ، ۳ 

یدونه تکی و یدونه با عشقم و فسقلمون گرفتیم…..

یه هفته بعد عکسامون اماده شد واقعا قشنگ‌شده بود خدایا ممنونم واس بهترین لحظه هایی که بهم دادی. مدارس تموم شده بود من رفته بودم تو هشت ماهم فقط یه ماه مونده بود تا دیدن شاهزاده کوچولومون….. ولی هنوز واس انتخاب اسمش به تفاهم نرسیده بودیم.
صدای علی تو خونده پیچید که میگف:

- ملکه ملکه من اومدم.

از اشپزخونه بیرون رفتم و گفتم

- جونم ، خوش اومدی

حال خانم و شاهزاده ما چطوره؟!

هیچی وروجک خیلی اذیت میکنه…

- خب چون میدونه یک ملکه بیرونه و مثل باباش دوست داره هرچی زود تر ملکه رو ببینه????????

- اوه اوه خدا به داد من برسه با وجود این پسر شیطون و پسرش فرار نکنم شانس اوردم.

- خانومی

- جونم

- یه اسم پیدا کردم واس شاهزادمون

- جدی ؟! چی؟!

امیر طاها چطوره؟!

امیر طاها…. اسم قشنگه منم دوستش دارم.

پس قبوله اسمشو این بزاریم؟! 

چشمکی زدم و گفتم : قبول قبوله

حالا لباساتو در بیار ناهار حاضره

- چشم شما امر کنید????

……….

آروم باش ملکه من گریه نداره ان شاا… سالم دنیا میاد.برو دست خدا.

علی از تختم جدا شد و رفتم تو اتاق عمل…..

چشمام و که باز کردم علی رو دیدم.

- خانوم من حالش چطوره؟!

خوبم. علی بچم حالش خوبه؟

- نگران اون شاهزادت نباش از من و تو هم حالش بهتره.

پرستار با تخت بچه از در اومد تو و گفت

- مامان بابا من اومدم????

علی گفت: خوش اومدی گل پسرم.

امیر طاها رو بلند کرد و گذاشت تو بغلم .چشماشو بسته بود . امیر طاها مامانی چشماتو باز کن گلم ????

- ااا بین از الان حرفمو گوش نمیکنه علی چشماشو باز نکرد.????
#ادامه_داره_..

 نظر دهید »
26 دی 1395 توسط نسيم

‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ???? گذشته ات را در گوشه ایی پنهان کن، ولی دور نیندازش ☝️
????لازم است هر ازگاهی سری بزنی و با حال و هوای این روزهایت مقایسه اش کنی ????
❤️چه حس دلنشینی ست 

              خود را از نو ساختن❤️
#محاسبه 
????قراربندگی : هرشب ده دقیقه اعمال خودتون رو محاسبه کنید ????

 نظر دهید »
26 دی 1395 توسط نسيم

‍ 
        ✨ #جـــنـــگ_بـــاخـــدا✨
????در حدیث قدسے آمده است: 
خداوند به كسانے كه مؤمنان را بیازارند اعلان جنگ مے‏ دهد: 
«عن أبی عبد اللّه ـ علیه السلام ـ قال: قال اللّه عزّ و جلّ: لِیَأذَنْ بِحَرْبٍ مِنّى، مَنْ اذَلَّ عَبْدِىَ الْمُؤمِنَ وَ لِیَأمَنْ مِنْ غَضَبى مَنْ اكْرَمَ عَبْدِىَ الْمُؤمِنَ»
????از امام صادق -علیه السلام آمده است كه: خداوند عزّ و جلّ فرمود: كسے كه بنده مؤمن مرا خوار شمارد باید بداند كه خداوند با او در جنگ است و كسےكه بنده مؤمن مرا تعظیم و تكریم كند بے شك از غضب من در امان است.
????رسول خدا -صلّے اللّه علیه و آله- فرمود: 
        «و من اذلّ مؤمنا اذلّه اللّه….»

 كسے كه مؤمنے را خوار شمارد خدا او را ذلیل خواهد كرد

 نظر دهید »
26 دی 1395 توسط نسيم

‍ 

✨ #ترک_دوستے_با_اسـتهـزاء_کنـندگان✨
????مسلمانان بايد دوستے و پيوند خود را با استهزاگران دين قطع كنند. خداوند در آيات 57‌ـ‌58 مائده به مؤمنان فرمان داده است كه اهل كتاب و مشركان مسخره كننده اسلام و دستورات عبادےرا به دوستے نگيرند و ترك دوستے با آنان را شرط ايمان و تقوا شمرده است:
 «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتَتَّخِذوا الَّذينَ اتَّخَذوا دينَكُم هُزُوًا و لَعِبـًا مِنَ الَّذينَ اوتوا الكِتـبَ مِن قَبلِكُم والكُفّارَ اَولِياءَ واتَّقُوا اللّهَ اِن كُنتُم مُؤمِنين * و اِذا نادَيتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا»
????در شأن نزول اين آيات نقل شده است كه جمعےاز يهود و گروهى از نصارا هنگامے كه صداے اذان را مے‌شنيدند، يا مسلمانان را در حال نماز مےديدند به استهزا مے‌پرداختند كه آيه نازل شد و مسلمانان را از دوستے با آنان برحذر داشت.

 نظر دهید »
26 دی 1395 توسط نسيم

﷽

  ❀

#امام_علی_ع
بهترین مردم ، کسی 

است کہ در تنگ 

دستی اش ایثار گر 

و شکیبا باشد.
????میزان الحکمہ، ج۱ ص۲۰
#لبیـڪ_یـا_حسـیـن_ع

#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15
  • ...
  • 16
  • ...
  • 17
  • 18
  • 19
  • ...
  • 20
  • ...
  • 21
  • 22
  • 23
  • ...
  • 98
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

نسيم

اين وبلاگ براي اطلاع رساني ايجاد شده است.
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اخبار
  • حديث
  • احكام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس